انديشة انتظار و جهانيشدن(1)
انديشة انتظار و جهانيشدن(1)
چكيده
بررسي رابطة انتظار ظهور منجي موعود با مسألة جهاني شدن، موضوعي است كه اين مقاله به طرح و بررسي آن پرداخته است. نگارنده، ضمن تبيين ماهيت، ويژگيها و آثار كاربردي انديشة انتظار، ضرورت جهانيسازي نظرية مهدويت و انتظار را مطرح كرده است. سپس با اشاره به بايستههاي جهانيسازي انديشة انتظار، به بررسي مقوله جهاني شدن و تعامل و همسازي آن با موضوع مهدويت پرداخته و برنقش راهبردي و بسترساز موضوع جهانيشدن در جهانيسازي نظرية مهدويت و انتظار، تأكيد كرده است.
درآمد سخن
اين بحث، قطع نظر از جنبههاي عام و فراگير آن که وجه مشترک ميان پيروان همة اديان است، در حوزة تفکر شيعي و مهدويت به طور خاص، داراي اهميت ويژه است که بررسي جنبههاي نظري و ابعاد کاربردي قضيه، ميتواند در فهم و تبيين اهداف و چشمانداز آينده در نظرية مهدويت و انتظار ظهور، کمک كند و فضاي فکري جهان معاصر را براي درک ابعاد اين تفکر الهي مساعد سازد. آنچه در اين خصوص بيش از همه حائز اهميت است، تبيين رابطة بحث انتظار ظهور با موضوع جهانيشدن و بررسي آثار و پيامدهاي اين بحث است.
پرسش اساسي که در اين خصوص مطرح است اين است که انديشة انتظار ظهور، به حسب مفهوم و ماهيت، با موضوع جهانيشدن چه نسبتي دارد؟ آيا ميان نظرية انتظار ظهور و آنچه امروزه از آن با عنوان پديدة جهانيشدن تعبير ميشود، قرابت و پيوندي وجود دارد يا نه؟ آيا ميان اين دو موضوع، رابطة تعاملي و همسويي بر قرار است يا اينکه با هم در تقابل و تعارض هستند؟ به عبارت ديگر، آيا ميتوان مسألة جهانيشدن را زمينه و راهبرد انديشة ظهور تلقي كرد و جريان جهانيشدن را وسيله و بستر کارآمد براي جهانيسازي نظرية مهدويت دانست يا اينکه بحث جهانيشدن، اساساً در تضاد با اين تفکر قرار دارد؟
در اين مقاله، نگارنده باهدف کنکاش و دستيابي به پاسخ اين پرسش مهم، كوشيده است ضمن تبيين ماهيت و ابعاد هرکدام از اين دو مقوله، به بررسي رابطة ميان اين دو موضوع بپردازد و آثار کاربردي اين بحث را به منظور شناخت وظايف امروز و تعيين راهبرد آينده، مورد توجه قرار دهد.
انتظار
مفهوم
انتظار، به معناي مطلق چشمداشت و چشم به راه بودن، في نفسه ارزش ذاتي ندارد؛ بلکه اين چشم به راهي و انتظار، بايد با توجه به موضوع آن مد نظر قرار گيرد که به تناسب متعلق خود، داراي ارزش متفاوتي خواهند بود.
در اصطلاح روايات منقول از امامان معصوم عليه السلام ، کاربرد کلمات «انتظار» و «منتظر» نوعاً با واژههاي «ظهور» و «فرج»، قرين و همراه است و مراد از آن، معناي اخص کلمه يعني چشم به راه بودن و توقع داشتن ظهور منجي موعود حضرت مهدي عليه السلام ، در آخر الزمان است؛ انتظاري است که به وسعت همه تاريخ بوده و ريشه در جان همه انسانها دارد و هيچ انتظار ديگري به خاک پاي اين انتظار سترگ نميارزد.
ماهيت
رابطة اين باور قلبي با اقدام عملي، چنان استوار و مستحکم است که در روايات، اين باورداشت دروني، يک رفتار و عمل معرفي شده و بلکه «افضل الاعمال» نامگذاري شده است. دليل اين امر، اين است كه اين باور دروني، چنان در انگيزش اراده و خواست انسان منتظر، کارساز و نقشآفرين است که ذهن او را به سوي آن هدف مورد انتظار، جهت ميبخشد و باور او را در راستاي تحقق آنچه در انتظار آن است، به عزم و اراده تبديل ميکند.
در فرهنگ شيعي، انتظار، يک مفهوم ديني و ارزشي است که نگرش انسان به شرايط گذشته و حال را به چشم انداز آينده پيوند ميدهد. اين مفهوم ديني و اسلامي، يک مفهوم هدايتبخش و برانگيزاننده است که رفتارهاي جهتمندي را در پي دارد و به تصميمات و اقدامات عملي اصلاح گرايانه در عرصههاي مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي ميانجامد.
جوهرة اصلي انتظار در تفکر شيعي، اعتقاد و ايمان قلبي، به حتميت ظهور مصلح جهاني حضرت مهدي موعود عليه السلام و دخالت مستقيم اين باورداشت در نگرشها و رفتارهاي فردي و اجتماعي انسان منتظر در رابطه با سرنوشت و آيندة او است. تا هنگامي که ما دخالت مستقيم و نقش تأثيرگذار اين انديشه و باورداشت را در ساختار ذهني، اسلوب انديشه، شيوه زندگي وچگونگي حال و آينده خود، در جايگاه يک واقعيت نپذيريم و آن را در حيات فردي و اجتماعي خود به يک جريان فکري و رفتاري تبديل نكنيد، هرگز به آثار پربرکت اين تفکر دست نخواهيم يافت؛ بنابراين، نخستين قدم در اين راستا، آن است که درک درست و تصور صحيحي از اين مفهوم ارزشي و اسلامي داشته باشيم، تا به اهميت آن پي ببريم.
از تأمل در رواياتي که به موضوع انتظار و الزامات آن پرداخته است، به روشني در مييابيم که در فرهنگ شيعي، انتظار، صرفاً يک مفهوم ذهني و دانستني نيست که در لغتنامهها و کتابخانهها، سراغ آن را بگيريم؛ بلکه يک مفهوم کاربردي و سازنده است که در متن زندگي سياسي و اجتماعي خود بايد آن را جست و جو كرد. در انديشة شيعي، انتظار، يک تفکر جريان ساز و هويتبخش است که چگونه بودن و چگونه زيستن را براي ما تعريف و جهتگيري کلي حرکت جامعه به سوي آينده را تعيين ميکند. مهم آن است که با تأمل و نگرش صحيح به روايات و دستورالعملهاي عصر غيبت و انتظار، جنبههاي کاربردي اين تفکر را استخراج و در زندگي فردي و اجتماعي خويش بهکار بنديم.
اگر ميبينيم در احاديث و روايات، اين همه از فضيلت و ارزش انتظار و ارج گذاري منتظران، سخن به ميان آمده و از انتظار ظهور مهدي عليه السلام ، با عناوين و اوصافي چون برترين عمل،[3] بافضيلتترين عبادت،[4] بالاترين جهاد در راه خدا،[5] محبوبترين عمل در پيشگاه الهي،[6] همسنگ بودن با شهادت و به خون طپيدن در راه خدا،[7] در رکاب حضرت قائم عليه السلام بودن،[8] در حال پيکار با دشمنان و شمشير زدن در محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله[9] و ديگر تعابيري که هرکدام، با عنايت و حکمت خاصي بيان شده است، همه و همه از ارتباط و پيوستگي اين باور دروني با عملکرد بيروني و رفتارهاي سازمان يافتة فردي و اجتماعي انسان منتظر، حکايت دارد.
دليل اين امر نيز روشن است؛ زيرا اين تشبيهات ويکسانسازي- چه از نظر درجات ذاتي و چه از نظر دريافت اجر و پاداش- بدون وجه تشبيه و وجود سنخيت، حتي از نظر يک فرد عادي، معقول و موجه نميباشد، تا چه رسد به پيامبراکرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام ؛ بلکه به حکم عقل نيز، اين همساني و مشابهت، مستلزم نوعي يکساني و همانندي است که بايد در انسان منتظر پديد آيد، تا در پرتو اين مشابهت و سنخيت، چنين شخصي با آن سردار به خونطپيدة راه خدا، همرنگ و همسان شود.
ويژگيها
الف. گستره: انتظار ظهور منجي موعود، از نظر گسترة زماني، دامندارترين آموزة ديني- تاريخي است که تمام قلمرو تاريخ را اعم از گذشته، حال و آينده، در برميگيرد. آيات 105 سورة انبيأ،[10] و 55 سورة نور[11] شاهد اين فراگيري تاريخي است.
ب. جذبه: ويژگي ديگر انتظار ظهور مهدي موعود عليه السلام ، جذبة روزافزون و کشش فوقالعادة اين آموزة الهي و قرآني، در گذر زمان است. اين ويژگي که متأسفانه تا حدي مغفول مانده و کمتر بدان توجه ميشود، موجب شده است انتظار ظهور در فرايند تاريخ، چنان شورانگيز و عشقآفرين باشد که نه تنها مثل ديگر رويکردهاي تاريخي، دچار روزمرگي، تکرار، ملالت، کهنگي و فرسودگي نميشود؛ بلکه هر روز، بر افروختهتر، جذابتر و تابندهتر از گذشته، جلوهگري ميکند و صفوف مشتاقان و منتظران امروز و فردا، افزونتر و پر صلابتتر از ديروز و گذشتهاند.
اين جذبه و اشتياق، به حدي است که حتي دوران حضور اولياي معصوم قبل از آن حضرت را نيز شامل ميشود؛ لذا امامان معصوم عليه السلام نيز ضمن اينکه نگاه مردم را به سوي يگانة دوران معطوف كردهاند، خود نيز اين علاقه و اشياق خود به آخرين ذخيرة الهي را ابراز نمودهاند. وقتي يکي از ياران امام صادق عليه السلام از به دنيا آمدن حضرت قائم عليه السلام ميپرسد، حضرت، در پاسخ ميفرمايد: «نه»؛ سپس اين جمله را ميافزايد: «اگر او را درک ميکردم، سراسر عمرم را به خدمتگذاري او ميپرداختم»[12]. در روايت ديگر، اين جملة زيبا از زبان مبارک حضرت سيد الشهدأ عليه السلام نيز نقل شده است.[13]
سرّ اين همه شور و شيدايي، آن است که آن موعود الهي، همچنان که خود، تجسم همة انبيا و اولياي الهي است، ظهور او نيز تجليگاه تمام نيکيها و تحققبخش همة آرمانها و آرزوهاي دور دست بشريت است.
ج. عظمت: بشر در جريان زندگي، به طور طبيعي داراي انتظارات و اهداف گوناگون است که در بسياري از موارد، حيات فردي و اجتماعي، به تحقق و استمرار اين انتظارات، وابسته است. در اين ميان، ويژگي انتظار ظهور مهدي عليه السلام ، اين است که اين انتظار، علاوه بر گستردگي و جذابيت آن، ماهيتاً چنان بزرگ و با عظمت است که ساير انتظارات بشري به هر اندازه که بزرگ و با اهميت باشد، در مقايسه با آن، بسي ناچيز و بي مقدار است؛ زيرا اين انتظار، چنان سترگ و فراگير است که همة انتظارات مقدس و انساني را در بر داشته و پوشش ميدهد. انتظار ظهور مهدي، انتظاري است که در طول تاريخ، پيامبران الهي عليه السلام ، آن را نويد دادهاند و بشريت، قرنها و نسلها، در آرزوي چنين روزي نشسته است، تا شايد وعدة الهي فرا رسد و همة آرزوهاي بلند و ديرين انسانيت، به بار نشيند.
از نظر جايگاه اعتقادي نيز، انتظار ظهور مهدي عليه السلام از چنان عظمتي بر خوردار است که در روايات، قرين اصول و قواعد اساسي دين، نظير توحيد و نبوت، ذکر شده است. وقتي يکي از اصحاب امام باقر عليه السلام ، از ديانتي ميپرسد که مورد پذيرش خداوند متعال باشد، حضرت، پس از ذکر شهادت به توحيد و ايمان به نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله و اعتراف به وحياني بودن قرآن و اقرار به ولايت امامان اطهار عليه السلام ، ميفرمايد: «و انتظار ظهور قائم ما اهل بيت عليه السلام ، که خداوند براي ما دولتي قرار داده است كه هر گاه بخواهد، آن را محقق خواهد كرد»[14].
در حديث ديگر، ابو بصير از امام صادق عليه السلام ، نقل ميکند که فرمود: «آيا ميخواهيد شما را خبر دهم از آنچه که خداوند بدون آن، هيچ عملي را از بندگانش نميپذيرد؟»[15]؛ بعد ضمن بر شمردن ديگر اصول و مباني دين انتظار قائم عليه السلام را برشمرد،[16] يعني انتظار قائم عليه السلام جزء مباني دين و شرط پذيرش اعمال است.
تأکيد بر قرابت و هم رديفي انتظار قائم عليه السلام با ديگر اصول اعتقادي دين اسلام، بيانگر عظمت و جايگاه رفيع مسألة انتظار، در ساختار اعتقادي دين است؛ همان گونه که به نص قرآن کريم،[17] دين و ديانت منهاي ولايت، ناتمام است، همچنين دين و اسلام منهاي انتظار مهدي عليه السلام ، فاقد ارزش و مقبوليت خداوندي است.
انتظار مهدي عليه السلام ، انتظار تحقق همة خوبيها است. در اين انتظار، بشريت، چشم به راه است تا آنچه را که بر اساس فطرت پاک خدايي، در آرزوي آن بوده و هيچگاه به صورت کامل به آن دست نيافته است، به دست آورد. چنين انتظاري، به همان ميزان که بزرگ و عظيم است، اقتضائات و بايستههاي متناسب خود را ميطلبد.
عصرانتظار
امروزه ميان تاريکيهاي جاهليت مدرن معاصر، نام مقدس مهدي عليه السلام و انتظار ظهور آن حضرت، چنان سترگ، درخشان و فراگير است که تاريخ و زمانه را در خود فرو برده و اين دوران با شناسنامة «انتظار»، شناخته ميشود؛ چرا که حرکت تاريخ، منتظر آمدن صاحب اين عصر است، چشمها همه به سوي او دوخته شده، آرزوها همه به روز ظهور، نشانه رفته و اين عصر را عصر انتظار مينامند.
در اين دوره و زمان، بيش از هر مقطع تاريخي ديگر، نگاهها به سوي آن منجي دوران، معطوف شده و علايق، انتظارات و توجهات، به آن وجود مقدس ـ ارواحنا فداه ـ و ظهور پر نور او، گره خورده است. از اين نظر، «انتظار»، ويژگي بارز اين عصر و زمان به شمار ميرود؛ زيرا عطش و جوشش ناشي از انتظار، در هيچ دورهاي از تاريخ، تا اين حد پرحجم و پررنگ نبوده است.
از اين نظر، اين عصر را که روزنههايي از شعاع ظهور، در افق آن هويدا است، ميتوان عصر ظهور صغرا نيز ناميد.[18] مراد از ظهور صغرا، پديدار شدن قرائن نزديک شدن زمان به دوران ظهور آن حضرت است. اين نشانهها و قرائنِ بيانگر نزديكي وعدة الهي را از تدبر و تأمل در وراي آنچه در ظاهر جريان دارد، در سمت و سوي حرکتهاي کلي جامعة بشري ـ هرچند به صورت کمرنگ ـ ميتوان درک كرد.
کارکرد انتظار
از جمله ميتوان پيدايش انقلاب اسلامي را بازتاب عيني کارکرد اعتقادي سياسي اين تفکر دانست. بدون ترديد، در بررسي و ارزيابي پديدة انقلاب اسلامي و استقرار انديشة سياسي شيعي در ايران، تحليل درست و واقعبينانه، اين خواهد بود که اين پديدة مبارک، بيش از هر عامل ديگر، معلول مستقيم انديشة انتظار و کار کرد فرهنگي، سياسي، اجتماعي آن است.
فرضيه علمي قابل طرح دربارة انقلاب اسلامي، اين است كه عوامل مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي، مذهبي در شروع و پيروزي انقلاب نقش داشته است. يكي از گزارههاي اصلي و مورد قبول عدهاي از نظريهپردازان انقلاب، عامل مذهب است كه نمود عيني آن، در انديشة انتظار، به وضوح ديده ميشود. نقش و تأثير اساسي انديشة انتظار در شكلگيري مباني فكري و عقيدتي انقلاب اسلامي، غير قابل انكار است.
در يك رهيافت توصيفي از ريشهها و عوامل وقوع انقلاب اسلامي ايران، ميتوان به مؤلّفهها و گزارههاي مختلفي اشاره كرد؛ مانند اسلامستيزي رژيم پهلوي، گسترش فساد، ظلم و بيعدالتي، توسعه و نوسازي ناقص و نامتناسب، استبداد و اختناق مداوم، استبداد و سركوبي آزاديخواهان، استحكام باورها و اعتقادات ارزشي مردم و…. در اين ميان، يك عامل فكري و عقيدتي كه از ديد تيزبين نظريهپردازان و نويسندگان داخلي و خارجي پنهان نمانده، مسأله غيبت امام زمان عليه السلام و انتظار ظهور منجي عالم بشري است. به نظر آنان، اين باور و اعتقاد، زمينهساز تغيير نگرش و رفتارهاي مردم ايران، تقويت بنيانهاي فكري و فرهنگي جامعه، گسترش روزافزون انديشههاي اصلاحطلبانه، تلاش و كوشش براي تغيير و تحوّل، عدم پذيرش حاكميّتهاي سياسي، داشتن اميد و آرزو براي پيروزي و در نهايت، قيام و انقلاب بر ضد بيعدالتيها و زمينهسازي براي انقلاب جهاني مهدي موعود، بوده است. با توجّه به مؤلّفههاي ظلم ستيزي انديشة انتظار، عدم مشروعيّت حاكمان سياسي، نصب عام فقيهان براي نيابت از امام عصر عليه السلام ، اميد به اصلاح و تعالي جامعه و نابودي مظاهر ظلم و فساد، غصب حقّ حاكميت امامان عليه السلام ، محروميّت جامعه از فيض حضور امام، زمينهسازي براي تعجيل فرج و… ميتوان گفت: انديشة انتظار- به طور مستقيم يا غير مستقيم- محور هدايت فكري و رهبري انقلاب اسلامي بوده و نقش عمده اي در آغاز و پيروزي آن داشته است.[19]
اين تحليل، در موارد مشابه نيز قابل استفاده است. هم اکنون، نمودهاي عيني تأثيرات و کارکرد اين انديشة نجاتبخش را در گرايش جمعي به انديشة انتظار و فراهم شدن تدريجي زمينههاي گسترش اين تفکر در جوامع اسلامي و شيعي، به خوبي ميتوان مشاهده كرد. نمونة ديگر اين کارکرد را در تقابل تحسين برانگيز شيعيان لبنان با دشمنان، ميتوان احساس کرد. بدون شک آنچه امروزه، اراده و ايمان جوانان شيعه در لبنان را برابر دشمن قدرتمند آنان، اين چنين فولادين و شکستناپذيرنموده است، اتکا به اين اعتقاد اصيل و هويتآفرين است.
انتظار و زمينهسازي
اساساً مسألة زمينهسازي وتلاش براي رفع موانع ظهور، در متن معنا و ماهيت انتظار نهفته است و واژة انتظار، خود گوياي حضور عيني و تلاش عملي براي تغيير وضع موجود با هدف بسترسازي يک تحول عظيم است؛ تحولي که به زمينهسازي و فراهم شدن شرايط، نياز دارد. قوت و شدت چنين انتظاري نيز به ميزان تمهيدات و دستمايههاي لازم براي تحقق آنچه مورد انتظار است، وابسته خواهند بود. از اين نظر، انتظار ظهور، همچنان که از لحاظ معنا و مفهوم، با عمل، تلازم دارد، در عرصههاي سياسي و اجتماعي نيز، بحث انتظار، با مسألة زمينهسازي و تلاش براي فراهم كردن مقدمات حکوت مهدوي، کاملا عجين شده است، به گونهاي که سخن از انتظار و آرزوي رسيدن به آرمان ظهور، بدون توجه به مسألة زمينه سازي و بررسي عوامل بسترساز رخداد ظهور، بيثمر و بيمعنا خواهند بود.
تمام تأکيدات و سفارشات پيامبراکرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام ، بر اهتمام به مسألة انتظار ظهور نيز با هدف ايجاد انگيزه و تحريک و تقويت ارادههاي خداجويي در انسانها و کشاندن و واداشتن آنان به حرکت و تلاش در راه خدا براي آمادهسازي زمينههاي اجراي کامل دين خدا در سراسر زمين و فرا رسيدن وعدة الهي در تحقق ظهور است.
روشن است که اين مهم، بدون توجه به عملکرد و شرايط موجود جامعه، قابل تفسير نخواهد بود؛ زيرا معقول نيست جامعهاي داراي اهداف و تعلقات آرماني باشند؛ اما دربارة اين اهداف، دغدغهمند نبوده و سلوک منتظرانه نداشته باشد. در غير اين صورت، بدون شک چنين قومي که در ساختار ذهني آنان، هدفي فراتر از نيازهاي روزمره نميگنجد و چيزي مهمتر و ارزشمندتر از مسکن، خوراک وپوشاک، براي آنان قابل درک نيست، اين جامعه فاقد هويت وحيات هدفمند بوده و چنين مردمي هرگز نميتوانند خود را جامعة آرمانگرا بنامند.
انتظار و دولت اسلامي
آنچه امروزه از آن، با عنوان «دولت» تعبير ميشود، بيشتر ناظر به معناي کلاسيک آن، يعني ساختار سياسي مرکب ازقواي سه گانة اجرايي، تقنيني و قضايي است؛ اما هنگامي که عنوان «دولت» با پسوند «اسلامي» به کار ميرود، صرف ساختار سياسي شناخته شدة قدرت يا مطلق اقتدار سياسي مد نظر نيست؛ بلکه ضمن آن، مشروعيت يک نظام سياسي از نظر اسلام مد نظر است. مراد از دولت اسلامي، نظام سياسي- حکومتي است که عنصر دين(اسلام)، هم منشأ مشروعيت آن است و هم تعريفکنندة ساختار قدرت و وظايف اجرايي آن.
دولتها و حکومتها، بر حسب ماهيت و مصدر مشروعيت خويش، اهداف و مقاصد متفاوتي دارند که در جهت نيل به آن، تلاش ميکنند و بالتبع آن وظايف و مسؤوليتها را براي دولت، تعريف و تعيين مينمايند. مهمترين هدف دولتها و حکومتهاي غير ديني، دفاع از حقوق و آزاديهاي فردي و اجتماعي شهروندان و تأمين نيازهاي مادي و معيشتي آنان است و فراتر از اين، وظيفه و مسؤوليتي براي خود نميبيند؛ اما دولت اسلامي مبتني بر انديشة حکومت ديني، علاوه بر تأمين نيازهاي مادي و آسايش و سعادت دنيوي، تأمين نيازهاي روحي و سعادت آخرتي از طريق احياي ارزشهاي معنوي و ديني در جامعه را نيز جزء وظايف، برنامهها و دستورالعملهاي خود ميداند.
امير المؤمنين علي عليه السلام ، وظايف حکومت و دولت اسلامي را تأمين و اصلاح امور مادي مردم و احياي ارزشهاي ديني، ذکر ميکند. حضرت، در پيشگاه خداوند عرضه ميدارد: خدايا! من هدفم از حکومت، آشکار ساختن و پياده كردن آموزهها و معارف دين تو و اصلاح امور شهرها و بلاد تو است، تا بندگان مظلومت در آن، احساس امنيت كنند و حدود و مقررات دينت به اجرا گذارده شود.[20]
حضرت، در اين فراز از کلام خود، توجه به نيازهاي مادي و معنوي، دنيوي و اخروي را توأمان ذکر ميکند و اصلاح روابط اجتماعي، توسعه اقتصادي، احياي ارزشهاي ديني و اقامة حدود الهي را از مهمترين وظايف حکومت و مأموريت دولت اسلامي ذکر مينمايد. اين جامعنگري و تلفيق و آميختگي اهداف مادي و معنوي، مهمترين وجه تمايز حکومت ديني و غير ديني است.
مهمترين وظيفه و رسالت ديني دولت اسلامي در عصر انتظار، فرهنگ سازي انديشة انتظار و فراهم كردن بسترهاي لازم براي توسعه و گسترش انديشة انتظار در جامعه است. ترويج نهادينهشدن انديشة انتظار نيز بدون تحکيم ديگر مباني فکري و ديني، ممکن نميباشد.
از اين رو، بهترين راهکار براي نهادينه شدن اين تفکر در جامعه، کارکرد فرهنگي به صورت جامع و فراگير است؛ زيرا کارکرد فرهنگي در الگوپردازي نمادهاي مذهبي و ديني، مؤثرترين رويکردي است که نقش بيبديل آن در تحکيم و توسعة آموزههاي ديني و ارزشي، بايد مورد عنايت مضاعف قرار گيرد.
در اين راستا، دولت اسلامي با استفاده از امکاناتي که در اختيار دارد، بايد سياستگذاريهاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي جامعه را بهگونهاي مديريت و سازماندهي کند که به اصلاح و تغيير نگرشهاي غيرديني بينجامد و با برنامهريزي و بهکارگيري سازوکارهاي لازم، فضاي فکري حاکم برجامعه را به گونهاي طراحي و مهندسي كند که انگيزههاي مذهبي در جامعه تحکيم يابد و مردم به سوي ارزشهاي ديني سوق داده شوند.
در چنين فضايي، زمينه براي شکوفايي انديشة انتظار فراهم ميشود و مردم با رغبت و اشتياق بدين سو حرکت ميکنند. آن وقت است که تفکر انتظار، به صورت يک فرهنگ، وارد زندگي فردي و اجتماعي خواهد شد و نگرشهاي عمومي در عرصههاي مختلف، متناسب با اين رويکرد، شکل خواهند گرفت.
بديهي است تا زماني که انديشة انتظار ظهور، از حالت اعتقاد و باور ذهني، به يک جريان اجتماعي و تفکر غالب در جامعه تبديل نشود و رنگ و بوي انتظار، در تربيت و فرهنگ و سلوک عمومي جامعه، مشهود نباشد، آثار و برکات آن نيز در جامعه پديدار نخواهند شد؛ زيرا جوشش اين اعتقاد، با عملکرد و فرهنگ جاري ميان مردم، لازمة قطعي باور مندي به انتظار ظهور حضرت مهدي عليه السلام است، اعتقاد و باوري که در شرايط غيبت، اطاعت منتظرانه را همراه دارد.
همان چيزي که پيامبراکرم صلي الله عليه و آله، در توصيف منتظران ظهور فرزندش مهدي عليه السلام فرمود:
خوشا به حال کسي که زمان قائم اهل بيت من را درک كند، در حالي که قبل از فرا رسيدن قيام او در زمان غيبتش، پيرو او بوده و دوستانش را دوست داشته و با دشمنانش به دشمني برخاسته باشند. چنين كسي ]در بهشت[ جزء رفيقان و همراهان من و مورد مهر و محبت من هستند و روز قيامت نزد من، گراميترين افراد من خواهند بود.[21]
براساس اين حديث شريف، وقتي فرهنگ عمومي جامعه، براساس آموزههاي ديني تعريف و نهادينه شود، طبيعي است که ساير جهتگيريهاي اجتماعي و سياسي جامعه نيز صبغة ديني به خود ميگيرد و کارکردها و عکس العملهاي جاري در جامعه، بر اساس معيارهاي ديني، سامان مييابد. آنوقت است که تولي و تبري، دشمنشناسي، حمايت از حق، يکپارچگي برابر باطل و… در رفتارهاي اجتماعي مردم به صورت هدفمند، تثبيت ميشود.
بديهي است تحقق اين مهم، بدون اهتمام و سياستگذاريهاي کلان که در حوزة اختيارات دستگاه حکومت و جزء وظايف کارگزاران دولت اسلامي است، ممکن و ميسر نخواهند بود.
انتظار، انديشة جهاني
از اين نظر، انديشة مهدويت و انتظار، از نظر ماهيت، يک انديشة جهاني و فرامليتي است که همة قلمروهاي جغرافيايي و انساني را در برميگيرد و در فرجام تاريخ، نوع بشريت از برکات و دستاوردهاي سترگ آن، بهرهمند خواهند شد؛ به همين سبب ميطلبد که اين تفکر به دليل جامعيت و فراگير بودن آن در جايگاه يک نظرية غالب، جهانيسازي شود.
ضرورت جهانيسازي انديشة انتظار
امروزه شرايط جهاني بهگونهاي است كه خوشبختانه زمينههاي اين تأثير گذاري تا حد زيادي مهيا است؛ زيرا بشر به طور فطري، ميل شديد به وجود يك ايده نجات بخش را در درون خود احساس ميكند؛ هرچند در بسياري از موارد، اين احساس، ناخودآگاه است. اگر چنين انديشه نابي که برخاسته ازجانمايههاي انساني وفطري است، با روش منطقي وفرمول نظاممند و منطبق با فاكتورهاي هويتي و آرماني، بر خردها عرضه شود، بدون شك ازهمة پوستهها و مرزهاي تصنعي، عبورخواهد كرد و انگيزههاي نهادي و دروني بشرمعاصر را برخواهد انگيخت و يكباره همة توجهات و نگاهها را به سوي خود معطوف خواهد نمود.
اين انگاره، نه يك خوشبيني صرف، بلكه اقتضاي سنت و قانون تبدُّل و تغييرنظاممند حاكم برشرايط اجتماعي است. براساس اين اصل(تبدُّل و تغيير نظام مند)، انديشههاي باطل و بيريشه، برخلاف جولانهاي زودگذر آن، محكوم به زوال ونابودي است و ثبات و پايداري، ازآنِ انديشة اصيل فطري است كه وارث تاريخ بشرخواهند بود؛ زيرا معيار اصالت يك انديشه و فرهنگ نيز برتري قدرت مادي يا گسترۀ جغرافيائي آن نيست. هرگز نبايد شوكت ظاهري يا پهناي جغرافيايي وكثرت طرفداران يك انديشه و مكتب را ملاك سنجش قرار داد؛ زيرا اين فاكتورها، مقطعي و درحال نوسان است، چون بيش از هرچيز، معلول شرايط حاصل از نوع تعامل انسانها است؛ بلکه اصالت و جاودانگي يك تفكر و فرهنگ را ميبايد در هماهنگي و همخواني آن با آرمانهاي فطري و گرايشهاي جاودانة انساني آن دانست. اين اهداف و انتظارات، به بهترين وجه در انديشة مهدويت، مد نظر قرار گرفته است و اساساً رمز پويايي و برتري انديشه مهدويت در اين است كه اهداف و برنامههاي آن، براساس اصول انساني و نيازهاي جاودانه و ماندگار تنظيم شده است. اين همخواني و هماهنگي، موجب جاودانگي، سرزندگي و پويايي اين انديشة متعالي شده است.
هم اکنون نگاه عموم، به چشمانداز آيندة تمدن بشري، يک نگاه اميدوارانه و مثبت است. اين نگاهِ آميخته با دغدغه و اميد، امروزه شرايط جهاني را تاحد زيادي براي ايجاد يک دگرگوني بنيادين درگفتمان كنوني، ازحالت متورم انفجاري به سوي يك انديشة اصيل الهي و جهاني، مساعد كرده است؛ زيرا از يكسو، رشد چشمگير تكنولوژي ارتباطات، امكان انتقال پيام را باسرعت فوق العادهاي در گسترهاي جهاني، ميسر كرده است و از سوي ديگر، روند جهاني شدن، ايدهها، فرهنگها، دغدغهها و نيازها، زمينة رقابت عقيدتي مكاتب و انديشهها را براي رسيدن به آرمان مورد انتظار بشر، فراهم ساخته است؛ همان آرمان ديريني كه پا به پاي انسان تا پايان تاريخ، با او همگام و همراه خواهند بود. بديهي است که اين روند، تدريجاً بشرمعاصر را به گزينش راه آينده و انتخاب نوع فرهنگ و ايدهاي که به خلق تمدن آرماني او بينجامد، ناگزير خواهد كرد.
آنچه در بحث جهاني شدن انديشة ظهور، حائز اهميت است، تكيه بر اصول، مباني و هويت اصيل تشيع از يكسو، شناخت و بهكارگيري روشهاي تأثيرگذار، براي عرضة اين تفكرالهي بر افكار جهاني براي تسخير ذهنها و قلبها است.
اين مهم، در بدو امر ممكن است قدري دشوار به نظر آيد؛ امّا با اندك تأملي در ادبيات و محتواي نظريههاي مطرح درگفتمان معاصر، آسيبپذيري و شكنندگي اين وضعيت و امكان ايجاد يك چرخش عظيم در افكارعمومي، به خوبي آشكار ميشود. كافي است بشرمعاصر به اين باور برسد كه حتي آنچه آنان ازآن به نام«منافع» ياد ميكنند و با چنگ و دندان دورآن حلقه زدهاند، با راه و رسم ديگري به بهترين وجه قابل حصول است.
بديهي است که دستيابي به چنين رهيافت سترگي، راهکارها و چاره انديشي شيوههاي خاص خود را ميطلبد که لازم است انديشوران ديانت و سياست دربارة ساز وکارها و راهبرد تحقق اين رسالت بزرگ، با خرد و تدبير، چارهانديشي كنند.
پی نوشتها:
[1]. «النظر، الانتظار: تأمل الشئ بالعين»، (صحاح الجوهري، ج2، ص830).
[2]. «يقال: نظرته وانتظرته إذا ارتقبت حضوره» (تاج العروس، ج7، ص539).
[3]. «افضل اعمال امتي انتظار الفرج»؛ الامامة و التبصرة، ص21؛ کمال الدين، ص644؛ مناقب آل ابي طالب، ج3، ص344. (در برخي از احاديث، در صدر اين جمله، عبارت: «افضل اعمال شيعتنا…» ذکر شده است. ر.ک: کمال الدين، ص377).
[4]. «افضل العبادة انتظار الفرج»؛ کمال الدين، ص287؛ بحار الانوار، ج52، ص125.
[5]. «افضل جهاد امتي انتظار الفرج»؛ تحف العقول، ص38؛ بحار الانوار، ج74، ص141.
[6]. «احب الاعمال الي اللّه عزّ وجلّ انتظار الفرج»؛ عيون الحکم و المواعظ، ص93.
[7]. «المنتظر لأمرنا کالمتشحّط بدمه في سبيل اللّه»؛ الخصال، 626؛ کمال الدين، ص645؛ شرح الاخبار، ج3، ص560؛ تحف العقول، ص115؛ معجم احاديث الامام المهدي عجل الله تعالي فرج الشريف ، ج3، ص75.
[8]. «کمن کان في فسطاط القائم عجل الله تعالي فرج الشريف »؛ المحاسن، ج1، ص173؛ کمال الدين، ص644؛ بحار الانوار، ج74، ص126.
[9]. «المنتظر للثاني عشر منهم کالشاهر سيفه بين يدي رسول الله صلي الله عليه و آله يذب عنه»؛ الغيبة النعماني، ص92؛ کمال الدين، ص335- 647؛ الصراط المستقيم، ج2، ص228.
[10]. (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ)؛ ما در کتاب زبور بعد از ذکر ]=تورات[ نوشتيم: که حتما بندگان شايستهام را وراثت و حکومت بر زمين خواهم داد».
[11]. (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ)؛ خداوند به کسانى از شما که ايمان آورده و کارهاى شايسته انجام دادند، وعده مىدهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمين خواهد کرد، همان گونه که به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد، و دين و آيينى را که براى آنان پسنديده، پا برجا و ريشهدار خواهد ساخت و ترس آنها را به امنيّت و آرامش مبدّل مىکند؛ آنچنان که تنها مرا پرستيده و چيزى را شريک من نخواهند ساخت. و کسانى که پس از آن، کافر شوند، آنها فاسقانند». [12]. «ولو ادرکته لخدمته ايام حياتي»؛ الغيبة النعماني، ص 252؛ بحار الانوار، ج51، ص148؛ معجم احاديث الامام المهدي، ج3، ص385.
[13]. موسوعة کلمات الأمام الحسين عليه السلام ، ص786؛ شرح احقاق الحق، ص589.
[14]. «…و انتظار قائمنا فان لنا دولة اذا شاء الله جاء بها»؛ الکافي، ج2، ص23؛ الأمالي الصدوق، ص179؛ جامع احاديث الشيعة، ج1، ص430.
[15] . «اَلا اخبرکم بما لا يقبل اللّه عزّ وجلّ من العباد عملاً اِلاّ به».
[16]. «…والأنتظار للقائم عجل الله تعالي فرج الشريف »؛ الغيبة، ص207؛ بحار الانوار، ج52، ص140؛ معجم احاديث الامام المهدي، ج3، ص417.
[17] (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا)؛ امروز روز] ابلاغ امامت اميرالمؤمنين علي عليه السلام درغديرخم[، دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را آيين شما پذيرفتم». (مائده (5): آيه 3).
[18]. از كساني كه از اين عصر با عنوان «ظهور صغري» ياد كرده است آيةالله مكارم شيرازي است. ر.ك: فصلنامه انتظار، شماره5، ص19، «ظهور صغرا و ظهور كبرا».
[19]. رحيم کارگر، فصلنامه انتظار، شماره 2، ص126.
[20]. «… و لکن لنرد المعالم من دينک و نظهر الأصلاح في بلادک فيأمن المظلومون من عبادک وتقام المعطلة من حدودک»؛ نهج البلاغه (با شرح عبده)، ج2، ص13؛ بحار الانوار، ج34، ص111؛ ميزان الحکمة، ج1، ص132.
[21]. «طوبي لمن ادرک قائم اهل بيتي و هو يأتمّ به في غيبته قبل قيامه و يتوليّ اوليائه و يعادي أعدائه ذاک من رفقائي و ذوي مودّتي و اکرم أمّتي علي يوم القيامه»؛ کمالالدين، ص286؛ غاية المرام، ج7، ص132؛ نورالثقلين، ج2، ص505؛ ينابيع المودة، ج3، ص396؛ بحار الانوار، ج51، ص72؛ معجم احاديث الامام المهدي عجل الله تعالي فرج الشريف ، ج1، ص263.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}